به صلح احترام می‌گذارم اما اگر جنگ شود به جبهه می‌روم

139309171224296634244733

به گزارش خبرگزاری نسیم، سیدعلی  ضیاء مجری برنامه «بعضیا» شب گذشته یکشنبه 16 آذر میزبان بابک حمیدیان بازیگر سینما و تلویزیون بود.

ضیاء در ابتدای برنامه در سخنانی گفت: شما تعداد زیادی لبخند برای سایت ما فرستاده‌اید، باز هم برایمان لبخند بفرستید و برای حضور در برنامه هم ثبت نام کنید تا بعد از ماه صفر از شما دعوت به عمل بیاید و در استودیو حاضر شوید.

در ادامه تصاویری از پشت صحنه برنامه هفته قبل روی آنتن رفت و ضیاء یادآور شد: تلاش می‌کنیم هر هفته مهمان هفته بعد را اعلام کنیم. این کمک بزرگ برای ما است تا شما سوالاتتان را از مهمان‌های برنامه مطرح کنید. سعی می‌کنیم از هفته آینده این اتفاق بیفتد.

پس از این ضیاء از بابک حمیدیان دعوت کرد روی صحنه بیاید و این بازیگر بعد از روبوسی با ضیاء، با بیان اینکه این دومین باری است که در یک برنامه زنده غیر از «هفت» که برنامه تخصصی سینما است شرکت می‌کند، خطاب به مردم گفت: سلام به روی ماه همه‌تان!

مردم به خودشان اجازه نمی‌دهند بگویند جراح قلب یا پهلوان کشتی‌اند
وی در پاسخ به مجری برنامه درباره هیجان بازیگری و اینکه چرا همه دوست دارند بازیگر شوند، اظهار کرد: اینکه همه دوست دارند به این دلیل است که در 4، 5 سال گذشته تعاریف بازیگری سهل انگارانه شده‌اند. عوام هیچوقت به خودشان اجازه نمی‌دهند بگویند دکتر قلب که کاری نمی‌کند من هم می‌توانم قفسه سینه را باز کنم و قلب را جراحی کنم یا نمی‌گویند کشتی که کاری ندارد من را بفرستید المپیک جایزه می‌گیرم. اما درباره بازیگری همه می گویند بازیگری که کاری ندارد، من خودم بازیگرم، می‌خواهید برایتان گریه کنم یا بخندم؟

حمیدیان تصریح کرد: اما تعاریف بازیگری مجموعه‌ای از آن چیزی است که از عزت الله انتظامی، زنده یاد خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی به ما رسیده و متاسفانه این تعاریف در دسترس عوام نیست.

این بازیگر ادامه داد: من زمانی که وارد دانشگاه شدم هیجان ورود به دانشگاه را داشتم. آن زمان وقتی مصائب ورود به دانشگاه را پشت سر می‌گذراندیم انگار دوباره متولد می‌شدیم.

سر کلاس شیمی و فیزیک انگار معلم‌ها به زبان دیگری حرف می‌زدند
وی در پاسخ به اینکه آیا درسخوان بوده، گفت: درسخوان پسرعمه ام بود که حالا دکتر است و اگر 19/80 میگرفت در را به روی خودش می‌بست و خودش را تحریم میکرد. اما من فوتبال بازی می‎کردم و درس هم می خواندم. اما وقتی سرکلاس شیمی و فیزیک بودم فکر می‎کردم معلم‌ها به زبان دیگری حرف می‎زنند!

حمیدیان افزود:‌ من از اول راهنمایی نمی‌دانستم علوم چیست و چرا من باید فرمول نمک را بدانم؟ نمک برای این است که آن را به غذا اضافه کنیم. البته قصد توهین به کسانی که شیمی می خوانند ندارم.

بازیگر «قدمگاه» تأکید کرد: بازیگری مطالعه دارد، باید زبان بصری خود را بالا ببری، باید جهان را زیباتر ببینی، کتاب بخوانی، عرق بریزی. اینها آن چیزی است که در جهان واقعی بازیگری مرسوم است اما در این سالها تعاریف بازیگری برای مردم عوض شده است. دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های بازیگری غیر از چند مورد، آن دسته از تعاریقی را برای علاقمندان مطرح کردند که فایده‌ای نداشته است. حالا احتمالا همسن و سالهای من حرف‌هایم را می‌شنوند و می‌گویند من نفسم از جای گرم در می‌آید اما من مسیر سختی را طی کرده‌ام.

مردم مرا می‌بینند می‌گویند عه این!
وی در پاسخ به اینکه آیا تمام بازیگران فعلی سینما و تلویزیون هم مسیر سختی طی کرده‌اند، اظهار کرد: من از آن دسته آدم‌هایی  نیستم که مردم با دیدن من به هیجان بیایند. هنوز هم که مردم مرا می‌بینند می‌گویند: عِه این! چون من تلویزیون زیاد بازی نمی‌کنم و همیشه در اختیار حظ بصری مردم نبودم و به سینما و تئاتر علاق دارم. 50 درصد از نسل من فکر می‌کنند بازیگری یعنی ماشین آن‌چنانی و خانه‌های مجلل و مجلات رنگارنگ.

از آن آدم‌هایی نیستم که عکسم مقابل سفره هفت‌سین روی جلدها بیاید
حمیدیان ادامه داد: یک بار یک دکه دار به من گفت چرا تو روی جلد مجلات نیستی؟ تعارف نمی‌کنم و نمی‌خواهم شعار روشنفکری بدهم اما من خیلی کم روی جلد مجلات رفتم. مگر اینکه مجلات تخصصی با عکسی از فیلم باشد. از آن آدم‌هایی نیستم که به مبل تکیه بدهم، هفت سین جلویم باز باشد و لبخند بزنم. هیچوقت خودم را در این موقعیت‌ها قرار نمی‌دهم.

این بازیگر در پاسخ به این سوال ضیاء درباره اینکه چقدر به اینکه افراد برای شهرت حاشیه درست می‌کنند تا ماندگار شوند اعتقاد دارد، تصریح کرد: مطلقا این را باور ندارم. باید تاریخ خواند و با تاریخ با صداقت روبرو شد. درس‌هایی که من از رضا کیانیان و آتیلا پسیانی آموختم درس‎هایی نبودند که در آنها حاشیه جایی داشته باشد.

رمز ماندگاری حاشیه نیست
وی یادآور شد: برخی دوستان جوان 4 تا فیلم و چند تا سریال بازی کردند اما حالا خبری از آنها نیست. رمز ماندگاری حاشیه نیست.

حمیدیان در واکنش به اشاره ضیاء به یکی از مصاحبه‌هایش که در آن گفته بود سینمای کشور کلا دو بازیگر مرد و دو بازیگر زن دارد، گفت: نخواه از آنها اسم ببرم. همه منتظرند آدمها در موقعیت برنامه زنده قرار بگیرند و دشمن‌تراشی‌ها و حاشیه‌ها شکل بگیرد. من هم آدم صریحی هستم. البته درباره تئاتر که فضای مهجوری دارد اینگونه نیست.

این بازیگر که سریال «پرده نشین» را روی آنتن دارد، تأکید کرد: اما با دورهمی‌های مرسوم و ناموزون آدم‌ها انتخاب می‌شوند که فیلم بازی کنند. من اگر انتخاب شدم لطف کارگردان‌ها به خاطر امکاناتی که فکر می‌کنند من دارم بوده. گرچه نمی‌دانم پاسخگوی آنها بوده‌ام یا خیر. اما بعضی‌ها با فکر کردن به بازیگری می‌گویند به به، بازیگری یعنی عکس روی جلد و ماشین بدون سقف و افتخار کردن مامان و بابا و جاده شمال که همه از دیدن ما هیجان زده شوند.

پیاده روی می‌کنم و مترو سوار می‌شوم
وی یادآور شد: اما من زیاد پیاده می‌روم و گاهی در این پیاده‌روی‌ها بهروز افخمی را هم می‌بینم. سوار مترو هم می‌شوم. این را نمیگویم تا همه بگویند به به چه هنرمند مردمی. بلکه من از ترافیک تهران عاجز هستم و وقتی از پیاده روی خسته شوم سوار مترو می‌شوم.

در ادامه برنامه گفتگویی با مادر و پدر حمیدیان پخش شد که پدر او در این بخش گفت: وقتی بابک به دنیا آمد من دو هفته بعد عازم جبهه شدم. البته قبل از اینکه به جبهه بروم ما دختر می‌خواستیم. با این حال با به دنیا آمدن بابک به هیچ وجه ناراحت نشدم. تنها فکر می‌کردم در دنیای امروز دخترها تکیه‌گاه بهتری برای خانواده هستند.

عسگرپور گفت پسرت یکی از پدیده‌های سینمای ایران می‌شود
وی افزود: بابک بچه شوخی بود. در دوران راهنمایی بود که آرام آرام به نمایش و تئاتر واکنش نشان داد. احساس می‌کردم او نمی‌خواهد درس بخواند اما نگاهی به پیشرفت دارد. بعدها آقای عسگرپور به من گفت پسر شما یکی از پدیده‌های سینمای ایران خواهد بود.

پدر حمیدیان در بخش دیگری از گفتگویش با «بعضیا» تأکید کرد: ابراهیم حاتمی‌کیا کارشناس فیلم جنگی است. من به اسم اصغر وصالی کاری ندارم اما او کار بزرگی انجام داد و «چ» هم فیلم خوبی بود.

او در پایان گفت: دوست دارم اوج موفقیت‌های بابک را ببینم و او را در اوج آرامش ببینم.

مادر حمیدیان نیز تنها به این جملات بسنده کرد: پسرم دوستت دارم. به تو افتخار می‌کنم. امیدوارم قدر جایگاهت را بدانی و حرمت مردم را درست پاسخ بدهی.

حمیدیان پس از پخش حرف های والدینیش گفت: پدر آدم صریح و منطقی است و کیف کردم وقتی حرف‌هایش را شنیدم گرچه از برخی از آنها خبر نداشتم. من اینی شدم که هستم می‌دانم کمم و کوچکم پدر.

ضیاء نیز خطاب به حمیدیان از او خواست چشم‌هایش را ببندد تا به او نشان دهد که مادرش بیشتر درباره چه چیزی حرف می‌زد؟

غافلگیری حمیدیان روی آنتن زنده و بغضی که داشت می‌شکست
بعد از اینکه حمیدیان چشم‌هایش را باز کرد عروسک خرسی کوچکی را دست ضیاء دید و هیجان زده شد. او با کلمات بریده بریده‌ای مثل ای وای، در بُهت و سکوت فرو رفته بود و حتی بغض هم کرد.

او بعد از لحظاتی سکوت گفت: حالا در این روزگار شلوغ خیلی حسرت روزگار بچگی‌ام را می‌خورم. دوست داشتم آن دوران پر از جاودانگی باشد. من همواره پر از احساسم. این عروسک هم چیزی است که تمام بچگی مرا معنا می‌کند. این عروسک مادری داشت که او را در آغوش کشیده بود. از شما ممنونم. ممنونم مادر. دستت را می بوسم.

حمیدیان ادامه داد: پدرم حق دارد به خاطر درگیری‌های بیش از حدم به آنها نمی‌رسم. اما برایشان می‌تپم.

وی درباره بغضش هم گفت: خیلی مقاومت کردم تا بغضم را فرو خوردم. این عروسک آنقدر مال تنهایی من است که هنوز دوست ندارم کسی با آن سهیم شود.

حاتمی‌کیا چمران صلح طلب را تصویر کرد
در ادامه برنامه، گفتگو به نقش اصغر وصالی در فیلم «چ» رسید و حمیدیان درباره این تجربه گفت: کار کردن با حاتمی‌کیا سخت و جذاب است. بینندگان اگر دی وی دی فیلم را بگیرند در آن پشت صحنه کاملی وجود دارد که حاتمی کیا توضیحات خوبی درباره نگاهش به این فیلم زده است. حاتمی‌کیا می‌خواست چمرانی که برای صلح و گفتگو آمده را به تصویر بکشد.

وی افزود: فریبرز عرب نیا نازنین هم به تمامی آن چیزی را نقش آفرینی کرد که کارگردان می‌خواست.

حمیدیان درباره اینکه برخی می‌گفتند «چ» فیلم اصغر وصالی است نه شهید چمران، تصریح کرد: از آنجایی که وصالی صریح‌تر است و بیشتر حرف می‌زند، جنس رفتار او به نحوی است که اوپررنگ تر به چشم می‌آید اما نباید به این سمت رفت. من هم آنچه کارگردانم خواست انجام داد. ایفای نقش اصغر وصالی ترس‌های بزرگی را می‌تواند به همراه داشته باشد و درباره افرادی که در دوران معاصر هستند منِ بازیگر نمی‌توانم به خیالم استناد کنم و باید به حقایق توجه کنم.

اینکه همسر شهید وصالی مرا پذیرفت خستگی‌ام را در برد
این بازیگر یادآور شد: بیشترین نگرانی من درباره همسر وصالی بود. خانم کاظم‌زاده که گرچه می‌خواستم با او ارتباط بگیرم اما فرصتش پیش نیامد و حاتمی‌کیا از من خواست بعد از ساخت فیلم ببینیم قضاوت‌ها چگونه است. وقتی کاظم‌زاده این نقش را از من پذیرفت، خستگی از وجود من رخت بربست. گرچه من نه شباهتی به شهید وصالی داشتم و نه همقد و هم هیکل او بودم. او بالا بلند بود.

بازیگر «هیس… دخترها فریاد نمی‌زنند» درباره اظهارنظرهای مردم گفت: حق طبیعی مردم است که نظر بدهند. اگر نظرات آنها از سر احساس باشد که به دیده جان می‌پذیرم. دوست جوانی به من اعتراض کرد که واقعیات تاریخی در «چ» رعایت نشده و ما چپ‌ها از تو توقع نداشتیم دراین فیلم بازی کنی! به او گفتم این شیطنت‌ها را نکن. با او حرف زدم و نقدش را نپذیرفتم. گفتم اگر من در سینمای مطلوب تو بازی نمی‌کنم یک موضوع شخصی است. من از گرمای کاوه تا سرمای 10 درجه زیر صفر شرق تهران، در این فیلم با همه باورهایم بازی کردم.

اهل سینمای کت و شلوار پوش با ماشین شاسی بلند نیستم
حمیدیان اذعان کرد:‌ سینمایی که من در آن بازی می‌کنم سخت است. سینمای کت و شلوار پوشیده و ماشین شاسی بلند نیست و مردم هم این سینما را پذیرفته‌اند.

عرب‌نیا و حاتمی‌کیا تفاوت نگاه داشتند اما همسو شدند
وی در پاسخ به سوال ضیاء درباره تنش‌های ابراهیم حاتمی کیا و فریبرز عرب‌نیا در فیلم «چ» اظهار کرد: اگر بخواهم واژه‌ها را تلطیف کنم، بین آنها تفاوت نگاه وجود داشت. اما سرانجام همسو شدند و این در خروجی فیلم و به استناد پشت صحنه مشخص است. من هم در آن فیلم تیمی داشتم که شامل بچه‌های جوان بود و با هم عشق بازی کردیم و دلتنگشان می‌شوم. من به آنها یادآوری کردم که وقتی وارد فضای فیلم «چ» می‌شوید اینجا دهه 60 است. بچه‌های من در «چ» بی نظیر هستند و فقط حضور ندارند. بلکه پر از رنگ و خون و باور هستند. من به همه سلام میدهم و مدیونشان هستم.

وی در این باره که چرا گرفتن نخستین سیمرغش از سال 82 و ایفای نقش در فیلم «قدمگاه» تا سال 92 و «چ» و «رستاخیز» 10 سال طول کشیده است، گفت: من اولین جایزه‌ام را برای فیلم «ریسمان باز» گرفتم که با پژمان بازغی همبازی بودم. این 10 سال طول کشیدن به معنای این است که مسیر بازیگری مسیر پررنجی است و به مرور در دل مسیر پررنج بازیگری است که انسان پخته می‌شود، من هم چند بار کاندید شدم. البته این موضوع به معنای این نیست که اگر بازیگری بار اول بازی کرد و سیمرغ گرفت یعنی رنج نکشیده است. مثل رویا نونهالی که برای فیلم «بوی کافور عطر یاس» سیمرغ بازیگر زن را گرفت. این موضوع به پتانسیل نقش و چشم‌هایی که می‌درخشید

حمیدیان با اشاره به فیلم‌هایی چون «بی پولی» و «اسب حیوان نجیبی است» افزود: دوست دارم با آدم‌هایی که هنوز مهجورهستند کار کنم.

در جوایز خانه سینما لابی هم می‌شود
این بازیگر در پاسخ به اینکه آیا اهدای جوایز سیمرغ بر اساس لابی صورت می‌گیرد یا خیر، گفت: من در جشن خانه سینما انتظار داشتم برای «چ» و «رستاخیز» جایزه بگیرم. اما حمیدرضا آذرنگ جایزه را برد که من به او تبریک می‌گویم و بازی‌اش در «ملکه» خیلی خوب بود اما من کاندید هم نشدم. اگر چند سال پیش این اتفاق می‌افتاد اعتراض می‌کردم اما حالا بزرگتر شده‌ام.

وی افزود:‌ فردای سیمرغ گرفتن هم به اساتیدی چون گلمکانی و عیاری زنگ زدم و آنها گفتند من 7 رای مثبت داشته‌ام. ایفای سه نقش ابن زیاد، یزید و اصغر وصالی در یک جشنواره، چرخش جذابی است اگر صادق باشیم. من به این چرخش‌ها می‌بالم. شاهین شجری کهن منتقد به من گفت تو پرسوناژ نداری و وقتی به تو فکر می‌کنیم با نقش خاصی به یادت نمی‌آوریم. من از پرونده کاری‌ام در سینما دفاع می‌کنم.

حمیدیان تصریح کرد: باور کن که قبول کردن  نقش‌هایی مثل ابن زیاد و یزد خیلی سخت است. کسی از من پرسید به نظرت ابن زیاد تو بهتر است یا فرهاد اصلانی در «مختارنامه»؟ همه می‌دانیم اصلانی بازیگر درجه یکی است اما این را هم می‌دانیم که او در یک سریال فرصت بالا پایین کردن نقش را داشته اما من فرصت کمی داشتم. نقش یزید را ابتدا قرار بود یکی از رفقای ستاره‌مان بازی کند و من اصلا خبر نداشتم قرار است پیشنهاد بازی‌اش به من داده شود. اما به تصمیم درویش وارد آن فضا شدم.

قرار بود یزید را یک ستاره بازی کند
وی از ذکر نام آن ستاره خودداری کرد و گفت: من او را دوست دارم و نمی‌خواهم فکرکند که من جایش را گرفته‌ام. من برای 3 نقش یک سیمرغ بلورین گرفتم و این خیلی جذاب است. حالا دیگر از کسی دلگیر نیستم. گرچه اگر زمانی که دانشجوی تئاتربودم کسی به من می‌گفت قرار است در آینده چنین اتفاقی بیفتد از ذوق سکته می‌کردم.

این بازیگر که پرکارترین بازیگر مرد جشنواره فیلم فجر امسال خواهد بود، گفت: اینکه عنوان مهمی نیست. من با لابی و پیشنهاد و فشار و پول و هیچی وارد این عرصه نشدم.

در ادامه کلیپی از پیاده روی زائران به کربلا برای اربعین پخش شد که ضیاء آن را نذری گروه «بعضیا» برای امام حسین (ع) معرفی کرد.

ضیا از حمیدیان درباره کلاهی که از شب جشنواره سرش می‌کند پرسید و وی در این باره توضیح داد: این کلاه را دوست دارم و زمستان‌های زیادی کلاه سرم می‌کند. اسم آن هم کلاه مشهدی است. من پیشانی‌ام بلند است و آسیب  می‌بینم. شما پیشانی‌ات کوتاه است و نمی‌دانی. برخی بچه‌ها می‌فهمند من چه می‌گویم و موهایم را تقدیم کرده‌ام!

لعنت به سرطان
وی در ادامه خطاب به ضیاء گفت: قبل از اینکه تو از من سوال کنی، می‌خواهم درباره درگذشت چند هنرمند حرف بزنم از جمله مجید بهرامی که بسیار غمگینم کرد. حالا خبر رسیده حسین معززی‌نیا یکی از منتقدهای بی حاشیه سینما که همه کاره مجله «24» است و شاید دوست نداشته باشد من این را در برنامه زنده بگویم، درگیر سرطان شده است.

وی افزود: شاید دوست نداشته باشد این را هم بگویم اما همسر حسین دختر شهید آوینی است.

حمیدیان با بغض ادامه داد: واقعا لعنت به سرطان. از همه خواهش می‌کنم برای حسین دعا کنید. به حرمت بچه‌اش. حسین سقف آن خانه است دعا کنید به کانون خانواده برگردد.

این بازیگر با اشاره به پدر برزو ارجمند ادامه داد: عمو انوش عزیزم قربان چشم‌هایت بروم، زودتر رخت عافیت بپوشی.

وی تصریح کرد: آدم‌های خوب نباید درگیر بحران‌های این شکلی باشند. آنهایی که با قلب‌هایشان زندگی می‌کنند. نمی‌دانم چرا سرطان همیشه سراغ هنرمندان و آنهایی که درگیر هنر هستند می‌آیند. مجید بهرامی 5، 6 سال پر از لبخند جنگید و ما همگی لبخند مجید را به یادگار داریم.

سینمای ایران ستاره ندارد
حمیدیان با بیان اینکه خودش را ستاره سینما نمی‌داند، گفت: به نظرم در سینمای ایران ستاره نداریم. به مفهوم واقعی کلمه شاید چند بازیگر متر و معیارهای مالی و مردمی و تاثیرگذاری در روند فروش فیلمها را داشته باشند. در سینمایی که از مرزهای ایران دور است ستاره‌ها خیلی بزرگ هستند .مردم به خاطر بزرگی برد پیت او را دوست دارند نه ظاهر دل فریبش. در سینمای ایران فکر می‌کنم بهرام رادان در این تعریف می‌گنجد، هم پسر خوبی است و هم بازیگر خوبی که مردم از فیلم‌هایشان استقبال می‌کنند. آقای گلزار احتمالا هستند. حیمد فرخ نژاد برای من تعریف ویژه‌ای دارد. مردم دوستش دارند. اما مرا که می‌بینند می‌گویند: عه اینو. یادآوری می‌کنم که این به اشیا می گویند!

بازیگر «بی پولی» درباره شهاب حسینی تصریح کرد: نه او ستاره نیست. او بازیگر بسیار استثنایی است و خودش هم این تعاریف را دوست ندارد. من کیف‌های زیادی با او داشتم و می‌شناسمش.

سر فیلم «برف» کمرم شکست
وی درباره حادثه‌ای که برایش رخ داده بود گفت:‌ سر فیلم «برف» از ارتفاع سقوط کردم و سه مهره کمرم شکست و از ناحیه پا دچار عوارض تخریبی شدم. بعد هم با آتل به صحنه برگشتم. اما همه فکر می‌کردند در نمایش «ویتسک» رضا ثروتی این اتفاق افتاد. اما ریسک‌های بازیگری جذاب است. گرچه حالا محافظه کارانه‌تر رفتار می‌کنم تا کمرم جوش بخورد. این روزها هم درگیر یک تجربه نمایشی هستم که نمی‌شود به آن تئاتر گفت و علی اتحاد با دغدغه‌های زبان شناسی و تجسمی این نمایش را کار می‌کند.

حمیدیان همچنین به ایفای نقش در فیلم سینمایی جدید روح الله حجازی با نام «مرگ ماهی» اشاره کرد و آن را فیلمی با وقار دانست.

وی درباره هفته کتاب گفت: من اعتراض داشتم چرا بیلبوردهای این هفته را در جایی گذاشته‌اند که مردم با سرعت رد می‌شوند و آن را نمی‌بینند. کتاب خواندن دنیا را زیبا می‌کند اما مردم ما بی تعارف کتابخوان نیستند. فوتبال و کشتی علایق مردم است نه سینما وتئاتر. اما در هیچ جای دنیا این شکلی با تئاتر و سینما برخورد نمی‌شود.

بازیگر «با دیگری» یادآور شد: مردم به خاطر پیروزی و شکست‌ها در فوتبال گریه می‌کنند اما از پیروزی و اسکار گرفتن به وجد نمی‌آیند.من از کتاب دفاع میکنم مگر می‌شود کتاب نخواند. حالا دارم کتاب پاتریک مودیانو برنده نوبل ادبیات را می‌خوانم. آثار نویسنده‌های بزرگ ایران را باید خواند. کتاب خواندن دنیا را قابل تحمل‌تر می‌کند. مرا هم آرام می‌کند. وقتی خشمگینم آثار پابلو نرودا و ناظم حکنت و حافظ و سعدی را می‌خوانم و حالم خوب می‌شود.

او در پاسخ به خواسته ضیاء برای خواندن یک قطعه شعر، گفت: مجال بی رحمانه اندک بود و واقعه سخت نامنتظر. از بهار حظ ّ تماشائی نچشیدم که قفس باغ را پژمرده می‌کند.

ضیاء هم پاسخ داد: بیا اینقدر با هم رفت وآمد نکنیم، این بار که آمدی نرو!

در ادامه حمیدیان گفت: از ما که گذشت ولی اینجا در استودیو سرد است اگر مهمان از من مسن‌تر داشته باشید اذیت می‌شود.

ماجرای پیراهن شماره 10 و علی دایی
وی درباره علاقه‌اش به فوتبال گفت:‌ من فوتبال دوست داشتم. من مقطع راهنمایی بودم که آقای علی دایی و حمید درخشان مدرسه ما آمدند و من با دهان باز به این دو آدم قدبلند که در تلویزیون می دیدمشان نگاه می‌کردم. دایی آن روز پیراهن شماره 10 منطقه 6 را در مقطع راهنمایی تن من کردند. از آن روز با علی دایی عکس هم دارم و احتمالا این عکس را مادر نگه داشته است.

حمیدیان با اشاره به روزهایی که بالای پشت بام خانه پدر و مادرش تئاتر تمرین می‌کردند و شاید از مهربانی مردم در آن زمان بود که اعتراضی نمی‌کردند، رضا گوران را از دوستانش در آن روزها معرفی کرد که حالا به کارگردان خوب تئاتر تبدیل شده است.

او درباره تحصیلاتش پیش از دانشگاه گفت: من تجربی خواندم و همیشه با زیست گیاهی و جانوری مشکل داشتم. با احترام به علوم همیشه فکر می‌کردم این مهم است که هلو خنک باشد تا اینکه بدانیم بافت آن چیست!؟ یادم نیست چرا انسانی نرفتم و اصلا چقدر در انتخابم دخیل بودم. البته پدرم زبان دوست داشتند و هنوز هم می‌گویند زبان بخوان! قول میدهم پدر که سال دیگر که سرم خلوت‌تر است حتما زبان بخوانم.

این بازیگر در پاسخ به سوال ضیاء که آیا این شایعه درست است که کارگردان‌های بزرگ با بازیگرهای بزرگ کار نمی‌کنند و بازیگرها بزرگ اهل چشم گفتن به کارگردانشان نیستند، گفت: این حرف از آن دسته چیزهایی است که در فرهنگ عامه و کوچه وبازار درباره هنرپیشه‌ها وجود دارد. وقتی در دل کار در سینما هستی می‌بینی که فرهادی با فرخ نژاد هر دو درجه یک هستند و به خوبی با هم کار می‌کنند. نمونه‌های این شکلی خیلی زیاد هستند و من این حرف را قبول ندارم. اینها حواشی هستند. البته برخی از کارگردان‌ها دوست‌تر می‌دارند که با بازیگرهای کمتر دیده شده کار کنند.

اگر در جوانی‌ام می‌گفتند قرار است با چه کسانی کار کنم باور نمی‌کردم
حمیدیان کار با اصغر فرهادی را یکی از آرزوهایش دانست و افزود: امسال با بهرام توکلی که سینمایش را دوست دارم «من دیه گو مارادونا هستم» را کار کردم. با رضا کاهانی، رخشان بنی اعتماد، پوران درخشنده، احمدرضا درویش، ابراهیم حاتمی‌کیا و بهمن فرمان آرا کار کرده‌ام که اگر جوان‌تر بودم و می‌گفتند قرار است با این همه آدم کارکنی باور نمی‌کردم.

کار کردن با حاتمی کیا سخت است
وی در این باره که در مصاحبه‌ای گفته فیلم‌های دیگر برای برخی است و کارهای سخت و کار با ابراهیم حاتمی‌کیا برای او، اظهار کرد: جمله‌ام این نبوده وبه مرورکلمات تحریف می‌شوند. من از سر خوشحالی و اعتبار بزرگی که در همکاری با حاتمی‌کیا برایم ایجاد شده این را گفتم. کار با حاتمی‌کیا چالشی و سخت است. او بازیگر را در یک فضای خالی قرار می‌دهد و کار هر روز با حاتمی کیا مثل تست بازیگری می‌ماند. سکانس‌های فردا را ما هر روز آخر وقت تمرین می‌کردیم و او گاهی اعتراض می‌کرد، گاهی خوشحال می شد، غمگین می‌شد ادامه نمی‌داد و… کار کردن با او خیلی سخت است.

در ادامه برنامه گفتگو با هم محلی‌های حمیدیان در سالهای گذشته پخش شد و بعد از آن حمیدیان که ذوق زده شده بود، به میوه فروش مدرسه سابقشان سلام و اظهار کرد: خانه ما تقاطع سمیه و مفتح بود.

جنگ شود به جبهه می‌روم

حمیدیان در پاسخ به اینکه اگر جای اصغر وصالی بود چه می‌کرد گفت: صد در صد من هم تلاش می‌کنم. هنوز هم اگر جنگ شود به جبهه می‌روم و شوخی ندارم. گرچه از سربازی معاف شدم و به صلح احترام می‌گذارم اما تعرض به این خاک را تحمل نمی‌کنم.

وی برای توصیه به کسانی که می‌خواهند شبیه او باشند، اظهار کرد: بابک حمیدیان شدن کارآسانی است. افراد سعی کنند الگوهای بزرگتری داشته باشند. برای زندگی بجنگند و بدانند هیجان آخرین درس ورود به کار بازیگری است. اگر در سنی هستند که می توانند کنکور شرکت کنند و در دانشگاه به صورت آکادمیک بازیگری را یاد بگیرند و اگر اتفاقی افتاد و وارد این عرصه شدند مطالعه، احترام، اخلاق و صداقت را از یاد نبرند.

این بازیگر ادامه داد: من به اندازه مدل فیلم‌هایی که بازی کردم جسورم و آدم جسوری هستم.

سونامی موتورهایی که آدم ها را موجود زنده نمی‌دانند!
حمیدیان در پاسخ به اینکه چرا رانندگی نمی‌کند، تصریح کرد: آه، وای. نمی‌توانم. صادقانه نمیتوانم و خیلی اذیت می‌شوم. موتورها و راننده‌هایی که راهنما نمی‌زنند بحران هستند. آدم نمی‌تواند در خیابان سعدی به سمت بازار پیاده روی کند و لذت ببرد چون یکدفعه سونامی موتورهایی می‌شود که تو را به عنوان موجود زنده نمیشناسند! احترام به حقوق همنوع فراموش شده است.

وی در پایان گفت: آرزوی آرامش برای خودم دارم و برای کسانی که آرامش طلب می‌کنند. ممنون از اینکه مرا دعوت کردید  هنوزهیجان دارم و امیدوارم حرف‌های خوبی زده باشم و به کسی تعرض نکرده باشم. رانندگی درتهران هم امیدوارم درست شود. دوستان پشت صحنه هم در سرما ایستادند و اذیت شدند.

انتهای پیام/

هزاران سال قبل در شمال ولایت هرات شهری بنام کهندژ( قهندز ) وجود داشت که به قول سیفی، این شهر را بخت النصر، پنجصد سال قبل از شهر قدیم هرات و بعد از قلعه اختیار الدین، آباد کرده است. بعضی مورخین هم بنای آن را بنام "خورنوش حاکم عصرمنوچهر" نسبت میدهند و مسلم است که کهندژ، قبل از شهر قدیم هرات بنا شده است. کهندژ، قرنها در پهلوی شهر هرات، با ترقی یا انحطاط، مواجه بوده و روایت است که در صدر اسلام، یعنی در حدود قرن اول هجری، شهر کهندژ هزار و پنجصد سرای(منزل نشیمن)، هشت مسجد جامع، نهصد مسجد و دوکان، چهل حوض و هژده حمام داشته و در عین حال پرورشگاه و اقامت گاه بسی از عالمان و عارفان بوده است، که از جمله میتوان از پیر هرات، حضرت خواجه عبدالله انصاری رح( ۳۹۶-۴۸۱ ) که در کهندژ تولد و تربیت یافته است، نام گرفت. در قرن ششم در فتنه ملا حده، تخریباتی درین شهر رخ داده و در هجوم وحشیانه قوای چنگیزی( ۶۱۷ ) بکلی محو و منهدم شده است. کهندژ در قرون اخیر تدریجا" هموار شده و اراضی آن تحت زرع در آمد، اما بعضی حصص مرتفع، باز هم بصورت تپه های بلند باقی مانده که به مصرخ و تل قطبیان شهرت یافته بود، ولی درین دهه های اخیر، از آن تپه ها هم اثری نیست و در عوض، خانه ها و آبادی های زیادی در اطراف آن، به مشاهده میرسد.

*

*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Top