صدها آرزوی خفته در درون را با پاهای کوچک خود نوازش میکند، توانایی درونی را با استفاده از پاها بر روی کاغذ به نمایش میگذارد که چشم هر بیننده را به حیرت میآورد.
شایسته پس از یک حادثه در کودکی صدمهای مغزی میبیند و اکنون از ناحیه دستها معلول است و تمام کارهای روزانه را توسط پاهای خود انجام میدهد.
در چهار سالگی زمانیکه کودکان در اوج لذت بازیهایشان هستند و بدون هیچ خاطره و امیدِ زندگی میکنند شایسته با پاهای کوچکاش اولین نقاشی را رسم میکند.
این دختر چهارده ساله با زبان معصومانه از یگانه آرزو در زندگی خویش میگوید که روزی بشود تا نقاشیهای بهتری با دستان خود رسامی کند.
شایسته با لبخند پُر از درد میگوید که هیچگاهی نمیگذارد معلولیت مانع رسیدن به آرزوهایش شود.
گلثوم (نام مستعار) مادر شایسته میگوید دخترش در کودکی از گهوار افتاد و صدمه مغزی دید.
او گفت ضعف اقتصادی سبب شده تا گُل زندگی مشترکشان را پژمرده و افتاده بر روی خاک ببینند.
این مادر که هر حرفاش کتابها سخن دارد با دلِ پُر از درد اما چشمانِ امیدوار میگوید که داکتران پس از چندین بار معاینات گفته اند که بیماری دخترش در خارج کشور امکانپذیر است.
گلثوم در ادامه ای صحبتهای خود افزود که حکومت باید زمینهای برای تداوی دخترش فراهم سازد تا روزی دخترش نیز بتواند با دستان خود نقاشی کند.
وی ادامه داد که هنوز دخترش شامل لیست معلولین نیست.
شایسته با امید قوی میگوید تلاش خواهد کرد که روزی نقاشیهایش در نمایشگاههای بینالمللی گذاشته شود.