صدای اعتراضِ آقای روحانی، در واقعِ انعکاسِ غرورِ آبیِ افغانستان و اعادهی اعتبارِ درهمشکستهی آن در چانهزنیهای حقوقی و دیپلوماتیک بود.
این صدا، پژواکِ توانایی و لیاقتِ افغانستان در مدیریتِ آبهایش و تثبیتِ موقعیتی تازه و برتر در یکهتازیهای منطقه بود. صدای اعتراض رییسجمهور ایران، آهنگِ عروجِ یک ملتِ تحقیرشده در محیط بینالملل و تلافیِ بخشی از بیعدالتیهایِ رفته بر آن بود.
دیدنِ همزمانِ عیوب و مزایایِ یک شخصیت و به عبارتی، مشاهدهی نیمهی پُر و خالی پیاله، از ویژهگیهای یک ذهن و روانِ سالم است. اما کسانی که مدام ضعفها را انگشتنشان میسازند و بر قوتها چوبِ انکار میبندند، چند نکته را حکایت و تثبیت میکنند:
۱- نابه هنجاری روانی
۲- خودآزاری و خودویرانگری
۳- دیگرآزاری و دیگرویرانگری
از آنجایی که جهانِ ما محصولِ آرا و اندیشههایمان است، افکار مغشوش و پریشان میتواند دنیای ملموس و واقعیِ ما را تاریک و بیسروسامان بسازد.
یکی از نقاط و جاهایی که بهشدت پریشانیِ روحیِ بسیاری از مردمِ افغانستان را برجسته و نابهسامانیهای اجتماعی و سیاسیمان را توجیه میکند، نحوهی تحلیل و داوریمان دربارهی اقدامات و دستآوردهای حکومت است.
در سه سالی که از عمر دولت وحدتِ ملی گذشت، با مرور بر نوشتهها و تحلیلهای بسیاری از هموطنانم این نکته را بهفراست دریافتهام که روانِ جمعیِ ما میل شدیدی به نفیِ کامل و سرتاسریِ کارنامهی حکومت وحدت ملی و انتشار یأس و بدبینی در میان مردم دارد. یعنی روانِ اکثریتِ جامعهی ما حتا از اقدامات، برنامهها و همچنین استعدادها و پتانسیلهای مثبتِ حکومت، برداشت و تحلیلِ منفی ارایه میدهد.
اما نکتهی دردناکتر این است که اگر یک سرِ پیکانِ این تحلیلها به حکومت اصابت کند، سرهای دیگرِ آن، خودِ این تحلیلگران و سپس جامعهی ناکامِ افغانستان را مجروح میسازد.
انسانی که یکسره آیهی یأس میبافد و کمر به نفیِ امیـدها و دستآوردها بسته، در مرحلهی نخست خود را شکنجه و ویران میکند و در مرحلهی بعد، این شکنجه و ویرانگری را به اطرافیان و جامعه سرایت میدهد و در یک زنجیره و دورانِ منطقی، نتیجه این میشود که روزنههای امید، اعتمادبهنفس، پویایی و بالندهگی در اجتماع مسدود میگردد و جمعیتی پر از غم، ساکن و سرخورده فضا را مشحون میسازند.
این روانپریشی در تحلیل و بهتبع آن، خودآزاری و دیگرآزاری را میخواهم با روایتِ واکنشِ اکثریتِ کاربران و تحلیلگرانِ فیسبوکی ـ که بخشی از آنها نیز تعدادی از فعالانِ مدنی و رسانهای و حتا قشرِ نخبهی کشور بهحساب میآیند ـ در رابطه با خبرِ سخنان جنجالیِ رییسجمهور ایران پیرامونِ احداثِ سد سلما و اظهار نگرانیاش از احداث بندها و سدهای متعدد در افغانستان، تشریح و تبیین کنم.
آقای روحانی در کنفرانس بینالمللی مقابله با گردوغبار در تهران گفت: «ایران نمیتواند نسبت به احداثِ سدها و بندهای متعدد در کشور همسایهاش افغانستان بیتفاوت بماند و حتا بخشی از این برنامهها و فعالیتها بهدلیلِ تأثیرات مخربِ زیستمحیطیاش باید متوقف گردد.» این سخنانِ توام با عجز و تکبرِ رییسجمهور ایران برای شمارِی همچون من، جرقه و بهانهای شد، تا دستکم از برخی برنامههای زیربنایی و توسعهای حکومت، یعنی از کارنامهی سدسازی و بهرهگیری از آبهای افغانستان و خصوصاً احداث سد سلما، یاد و تقدیری بهعمل آوریم.
اما این یادآوری و ستایش، رگِ تحلیلگریهای نفیمحور و پریشانِ مخاطبان را پُنـداند و هرکس به طریقی تقلا کرد، که خطِ بطلان بر این بخش از کارنامهی حکومت بکشد.
عدهای گفتند این سد را حکومت کنونی نساخته است. عدهای بر بیهودهگی و ناکارهگیِ این سد پای فشردند. عدهای گفتند که اصلاً چنین سدی ساخته نشده است. عدهای این موضوعِ ملی را با مسایلِ گروهی و شخصی درآمیختند و عقدههای دل را تازه کردند، و دردمندانه حتا عدهای بر حکومت افغانستان حمله بردند و در عوض از موضعِ ایران و برازندهگیهای رییسجمهورش دفاع کردند.
در این میان، فقط عدهی محدودی به نقد عالمانهی موضوع و یا هم دفاع از کارنامهی سدسازیِ حکومت پرداختند و بدبختانه که این عده نیز از سوی عدهای مخالف، متهم به مزدوری برای حکومت و خیانت به مردم شدند.
در منطق چنین اشخاصی، کارکردن در حکومت نوعی خیانت بهحساب میآید و تعریف از دستآوردها نیز چاپلوسی و تملق. در مرامِ این عده، یا در حکومت نباید حضور داشته باشید و یا اگر حضور داشتید، این حضور باید ویرانگرانه و براندازانه باشد.
این در حالی است که همیشه انتقاد دارند که چرا اشخاص شایسته و کارا به کار گماشته نمیشوند. چنین نگرشی، یعنی استقبال از تخریب و شورش و گردش باطل در تونلهای حسرتبارِ تاریخ. اگر از سایر بندها و سدهای در دستِ احداث و نوسازی در دولتِ فعلی بگذریم، در مورد بند سلما که توسط رییس جمهور غنی افتتاح شد، میتوان گفت که حتا اگر همهی کارهای این سد در دورهی آقای کرزی تکمیل شده باشد، آبگیری و بهرهبرداری از آن، معنای پیروزیِ ملت و دولت بر دسیسهها و ارادههای باطل را میدهد؛ کشورهایی که به روشها و دلایلِ مختلف مانعِ اجرا و اکمالِ این طرح میشدند و تمام محاسباتشان را برای خاکخوردنِ این سد و پیوستنِ آن به تاریخِ ناکامیهایِ ما متمرکز کرده بودند.
جنگهای بیپایان در کشور، ضعفِ اراده و مدیریت در حکومتهای گذشته، تمام همسایههایِ ما را که از آبهای جاری در افغانستان سود میبردند به این امید و اطمینان رسانده بودند که طرحهایی مانند بند سلما یا روی کاغذ باقی خواهند ماند و یا در روی زمین نیمهکاره رها خواهند شد، اما فقط ارادهی قاطع حکومت وحدت ملی بود که خطای محاسباتیِ همسایهها را مبنی بر ذلت و محرومیتِ همیشهگیِ افغانستان آشکار ساخت و این آشکارسازی، صـدای اعتراضِ رسمیِ همسایهگان را برانگیخت.
صدای اعتراضِ آقای روحانی، در واقعِ انعکاسِ غرورِ آبیِ افغانستان و اعادهی اعتبارِ درهمشکستهی آن در چانهزنیهای حقوقی و دیپلوماتیک بود.
این صدا، پژواکِ توانایی و لیاقتِ افغانستان در مدیریتِ آبهایش و تثبیتِ موقعیتی تازه و برتر در یکهتازیهای منطقه بود.
صدای اعتراض رییسجمهور ایران، آهنگِ عروجِ یک ملتِ تحقیرشده در محیط بینالملل و تلافیِ بخشی از بیعدالتیهایِ رفته بر آن بود.
اینکه اکنون جانبِ ایران از مطالعاتِ عمیقِ زیستمحیطیِ منطقهای در احداث سدها، مراعات حقوق همسایهگی و همسرنوشتی، احترام به رژیم حقوقیِ رودخانههای مرزی، رعایت کنوانسیونهای بینالمللی و همزیستی با سیاستِ بُرد ـ بُرد با افغانستان سخن میگوید، در شرایطی است که با احداث سد سلما و بازسازی بندهای دیگر، ولایتهای شرقی ایران با خطر خشکسالی و آلودهگی هوا و گردوغبار روبهرو شده و آثارش به تهران نیز رسیده است.
یعنی برعکسشدنِ معادله در آبهای مرزیِ ما و ایران و در نهایت سایر همسایهگان. میدانیم که اخلاقاً نباید از خشکسالی در ایران و رنجِ مردمانش استقبال کنیم و عقلاً و منطقاً باید حقوق بینالملل و پاسِ همسایهگی را بهجا آوریم، اما واقعیتِ جهانِ سیاست همواره کمترین توجه را به اخلاق و حقوق داشته و یکسره بر اسبِ کامروایی در هنگامِ قدرت شلاق زده است. چنانکه پاکستان و ایران همیشه ناخنهای افگارِ ما را فشردهاند و با تضییع حقوق اساسی مردم ما، راه پیشرفت و تأمین منافع یکجانبه و خودخواهانهی خود را هموار کردهاند.
در همین مورد آبهای مشترک، ایران و ترکمنستان بدون در نظر گرفتن افغانستان و حقوق بینالملل، سد دوستیِ خودشان را اعمار و با آبهای هریرود که از کوههای افغانستان سرچشمه میگیرد، پُر کردند و در این میان به مردم ما سهمی جز درد و دریغ و حسرت قایل نشدند.
ما در چنین معادلهای، بیپروایی و بیمعرفتیِ سیاسیِ همسایهگان را با جسارت و شجاعت پاسخ داده و حقوق افغانستان را از موضع قدرت طلبگار شدهایم.
رژیم حقوقی رودخانههای مرزی به کشوری که هم رودخانه از کوههای آن سرچشمه گرفته و هم بخش بزرگی از آنرا در خود جا داده، امتیاز و برتری قایل میشود، اما افغانستان بهرغم داشتن این شرایط در بارهی هریرود، هرگز از مزایای حقوقی آن بهرهمند نشد.
اکنون سد سلما برج و بارویی محکم برای تثبیتِ این حقوق شده است. جانب ایران میتواند برای تعیین حقآبهی خود، هیأتهای بینالمللی را دعوت کند و اگر حق و امتیازی بیش از فیصلهی حقوقدانان بینالمللی میطلبد، باید در میز مذاکره و معامله جانب افغانستان را امتیاز و پاداش مضاعف دهد.
در پایان اضافه باید کرد که هر حکومت و رییسجمهوری مانند هر نهاد و سیاستمدار دیگر ضعفها، خلاها و کاستیها و اشتباهاتی نیز دارد و هرگز از دایرهی نقـد خارج نیست، اما نقد جدا از آنکه با عقدهگشایی و ویرانگری متفاوت است، ماهیت عالمانه و اصلاحگرانه دارد. نقد مخاطبش را چه رییسجمهور باشد و چه یک فردی عادی مملکت، به شنیدن مشتاقانه و پذیرش اشتباهها و جبران آنها دعوت میکند. نقد سازنده بر کارنامهی حکومت وحدت ملی و چینش عیوب و مزایای آن و ارایهی راهکار و پیشنهاد میتواند ظرفیتهای دولت و مردم را ضربِ صد کند و راه رسیدن به سعادت و رفاه همهگانی را هموار سازد.
نگارنده: منیره یوسف زاده – سرطان ۱۳۹۶